پارت هشتم

تامارا: باشه حالا دستمو ول کن
میتسوری: اخ جون
رنگکوکو: چرا دوس نداری باکسی دوست باشی یا خم موضوع مربوط به دوست بود که مرد
تامارا: یه خواهشی ازت دارم
رنگکوکو: بگو
تامارا: تو زندگی کسی دخالت نکن
رنگکوکو: این فقط سوال بود که عصبی بشی
تامارا: من زیاد نمیخوام به اون ماجرا فکر کنم
رنگکوکو: ببخشید
تامارا: مشکلی نیس
میتسوری: ( دست تامارا رو کشید) بیا بریم با من ببینم
تامارا: ها کجا
میتسوری: هرجا
تامارا: باید برگردم به ماموریت ام
میتسوری: قول بده وقتی برگشتی باهم خوش بگذرونیم ( با لبخند).
تامارا: باشه بای
میتسوری: خدافظ
ویو تامارا
* رفتم به طرف دهکده شمشیر ساز ها وقتی رسیدم شب شد صداهای جیغ و داد میشنیدم یهو به صداها نزدیک شدم دیدم یکی از ۱۲ماه اهریمنی اینجا چه غلطی می‌کنه
تامارا: به به میبینم از لونه ات اومدی بیرون( با پوزخند)
شیطانه: منم میبینم یکی از بی مصرف های دیگه هستی ( با نیشخند)
تامارا: حداقل از تو بهترم تو که هیچی هم نیستی
شیطانه: اینطور فکر میکنی ( به تامارا حمله کرد اونم جاخالی داد)
تامارا: دریای یخ زده فرم نهم ( شمشیر شبیه به تیکه یخ منجمد بود و لبش اونقدر تیز بود کا برق میزد و تونست سر اون شیطان رو ببره )
تامارا: حالا کی بی مصرفه تو
شیطان: یه تازه وارد منو شکست داد ( با لرزش و ناپدید شد)
تامارا: دوباره رگ دست هام آبی شده اگه اون عنکبوت آبی نیشم نمیزد من هم قدرت نداشتم ( زیر لب)
ویو مویچیرو
( صبح شده ) توی راه بودم که همون بچه نونور رو دیدم همونی کلید اسباب بازی رو داره گرفتمش
مویچیرو: اون کلید کجاس ( با بی احساسی و عصبی )
بچه: عمرا بدمش به تووو من رو ول کن
( میخواس که بزنمش که یکی دستشو گرفت)
تانجیرو: ( چقدر زورش زیاده با این که دستش از مال من نازک تره ) بهش کاری نداشته باس
مویچیرو: تو دخالت نکن ( میخواس که بزنتش که یکی دیگه دستشو گرفت) تو دیگه کی هستی ؟
(به پشت سرش نگاه کرد دید تاماراس )
تامارا: ببینم منو نشناختی
مویچیرو: ای وای معذرت میخوام( با لبخند)
تامارا: بهشون آسیب نزن ولشون کن
مویچیرو: ببخشید باشه( دستشو انداخت زمین )
تامارا: آهای شما دوتا برید
تانجیرو: ممنونم ( با لبخند ) ( رفتن )
مویچیرو: خب تو اینجا چیکار میکنی
تامارا: مگه ماموریت نداشتیم
مویچیرو: فکر کردم نمیای
تامارا: من همچین آدمی نیستم ( با لبخند )
مویچیرو: ببینم از کی اینجایی ؟
تامارا: دو روزه زیاد نیس
مویچیرو: منم دیروز اومدم
تامارا: فکر کنم خسته باشی درسته
مویچیرو:نه ( کلاغ تامارا غاغار کرد )
کلاغ: باید برید به جلسه
تامارا: خب باشه فقط صداتو ببر
مویچیرو: بیا بریم
تامارا : باش
( ابن دوتا رفتند به جلسه هنوز ارباب نیومده بود که اوبانای: شما دوتا باهم( با عصبانیت)
تامارا:ماموریت بودیم
اوبانای:( روبه مویچیرو) اگه بفهمم چیزی بیست‌ونهم اون روز میشه شب خاکسپاریتون
تامارا:چه بد
تنگن: چند تا کبوتر عاشق چه زرق و برق
اوبانای: تو یکی حرف نزن ( که تانجیرو رو میارن و سانمی با جعبه میاد)
تامارا: ببینم اون جعبه اونی نیس که خواهر تانجیرو توشه
تانجیرو: اسم منو از کجا میدونی از کجا میدونی اون خواهرمه
تامارا: اسم خواهرت هس نزوکو درسته
تانجیرو : چجوری اسمشو میدونی ( که یه سنگ میخوره به گردنش)
مویچیرو: باهاش درست حرف بزن( با بی احساس)
دیدگاه ها (۳)

پارت نهم

پارت ۱۰

پارت هفتم

ادامه پارت ۶

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۰

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۵

دخترک زیبا با پسرک مار باز ✨ 🐍 پارت 1️⃣از زبان: نویسنده‌✍️🍂م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط